وب سایت رسمی دهیاری روستای شهاب الدین => 
      Home       Gallery        Search         Contact Us امروز شنبه 01/ارديبهشت/1403

 
 
 

 

  ولادت حضرت زینب ...
  دومین دیدار تیم ...
  برگزاري شب وفات ...
  چین: شبکه های ...
  سومین شناور دریای ...
  ارائه دستگاه هوشمند ...
  گناه کساني که ...
  اوباما با خودکار ...
  فرماندار نكا درهمايش ...
  درباره روستای شهاب ...

 

 
فاضل صدقی

 

  درباره روستای شهاب ...

اوباما با خودکار ...

فرماندار نكا درهمايش ...

ارائه دستگاه هوشمند ...

سومین شناور دریای ...

چین: شبکه های ...

گناه کساني که ...


 

  هیج مطلبی ثبت نشد
 

 

RSS 2.0

 


:نوع مرورگر
Mozilla

: زبان سیستم عامل
English

آی پی :
18.191.254.0

 



به وب سایت رسمی دهیاری روستای شهاب الدین خوش آمدید

  به اطلاع شما دوستان ، همشهريان و بازديدكنندگان محترم مي رسانيم كه در جهت بهبود و هرچه نزديكتر شدن همكاري  بين دهياري و اهالي محترم روستاي شهاب الدین،‌ وب سايت دهياري اين روستا راه اندازی شد . به ياري خداوند متعال دهياري در نظر دارد گزارش عملكرد هاي خود را از طريق اين سايت به استحضار مردم محترم روستا رسانده ، و از همين طريق هم منتظر هرگونه انتقاد يا پيشنهاد سازنده شما جهت بهبود كارايي دهياري هستيم ...

برای دیدن بهتر این سایت پیشنهاد می کنیم آخرین نسخه مرورگر موزیلا فایرفاکس را دانلود کنید

با آرزوي توفيق روزافزون براي همه هموطنان عزيز


 منع    جستجوی شما در مجموع 5 نتیجه داشت که در 1 صفحه قابل رویت است

جستجو این کلمه در گوگل


خطبه فدك

....فدكیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها  خطبتها علیهاالسلام بعد غصب الفدك روى انّه لمّا أجمع أبوبكر و عمر علی منع فاطمة علیهاالسلام فدكاً و بلغها ذلك،لاثت خمارها علی رأسها، و اشتملت بجلبابها، و أقبلت فی لمّة من حفدتها و نساء ...


مختصري درباره حضرت زهرا سلام الله

....ن امام علی (علیه السلام) و دیگران در مسجد برای بیعت با ابوبکر عنوان نمود. فاطمه (علیها السلام) آنان را از این امر منع نمود و آنان را مورد توبیخ قرار داد. در نتیجه عده‌ای از همراهیان او متفرق گشتند. اما در این هنگام او که از عدم خروج معترضین آگاهی یافت، تهدید نمود در صورتی که امام علی (علیه السلام) و سایرین برای بیعت از خانه خارج نشوند، خانه را با اهلش به آتش خواهد کشید. و این در حالی بود که می‌دانست حضرت فاطمه (علیها السلام) در خانه حضور دارد. در این موقع عده‌ای از معترضین از خانه خارج شدند که مورد برخورد شدید عمر قرار گرفتند و شمشیر برخی از آنان نیز توسط او شکسته شد. اما همچنان امیر مومنان، فاطمه و کودکان آنان در خانه حضور داشتند. بدین ترتیب عمر دستور داد تا هیزم حاضر کنند و به وسیله هیزمهاي گردآوری شده و پاره آتشی که با خود همراه داشت، درب خانه را به آتش کشیدند و به زور وارد خانه شدند و به همراه عده‌ای از همراهانش خانه را مورد تفتیش قرار داده و امام علی را به زور و با اکراه به سمت مسجد کشان کشان بردند. در حین این عمل، فاطمه (علیها السلام) بسیار صدمه دید و لطمات فراوانی را تحمل نمود اما باز از پا ننشست و بنا بر احساس وظیفه و تکلیف الهی خویش در دفاع از ولی زمان و امام خود به مسجد آمد. عمر و ابوبکر و همراهان آنان را در مسجد رسول خدا مورد خطاب قرار داد و آنان را از غضب الهی و نزول عذاب بر حذر داشت. اما آنان اعمال خویش را ادامه دادند.   فاطمه (علیها السلام) و فدک از دیگر ستمهایی که پس از ارتحال پیامبر در حق فاطمه (علیها السلام) روا داشته شد، مسأله فدک بود. فدک قریه‌ای است که تا مدینه حدود 165 کیلومتر فاصله دارد و دارای چشمه جوشان و نخلهای فراوان خرماست و خطه‌ای حاصلخیز می‌باشد. این قریه متعلق به یهودیان بود و آن را بدون هیچ جنگی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشیدند؛ لذا مشمول اصطلاح انفال می‌گردد و بر طبق صریح قرآن، تنها اختصاص به خداوند و پیامبر اسلام دارد. پس از این جریان و با نزول آیه «و ات ذا القربی حقه»، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر طبق دستور الهی آن را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. فاطمه (علیها السلام) و امیر مومنان (علیه السلام) در فدک عاملانی داشتند که در آبادانی آن می‌کوشیدند و پس از برداشت محصول، درآمد آن را برای فاطمه (علیها السلام) می‌فرستادند. فاطمه (علیها السلام) نیز ابتدا حقوق عاملان خویش را می‌پرداخت و سپس مابقی را در میان فقرا تقسیم می‌نمود؛ و این در حالی بود که وضع معیشت آن حضرت و امام علی (علیه السلام) در ساده‌ترین وضع به سر می‌برد. گاه آنان قوت روز خویش را هم در راه خدا انفاق می‌نمودند و در نتیجه گرسنه سر به بالین می‌نهادند. اما در عین حال فقرا را بر خویش مقدم می‌داشتند و در این عمل خویش، تنها خدا را منظور نظر قرار می‌دادند. (چنانچه در آیات آغازین سوره دهر آمده است). پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابابکر با منتسب نمودن حدیثی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با این مضمون که ما انبیا از خویش ارثی باقی نمی‌گذاریم، ادعا نمود آنچه از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی مانده، متعلق به تمامی مسلمین است. فاطمه در مقام دفاع از حق مسلم خویش دو گونه عمل نمود. ابتدا افرادی را به عنوان شاهد معرفی نمود که گواهی دهند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات خویش فدک را به او بخشیده است و در نتیجه فدک چیزی نبوده که به صورت ارث به او رسیده باشد. در مرحله بعد حضرت خطبه‌ای را در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایراد نمود که همانگونه که قبلاً نیز ذکر شد، حاوی مطالب عمیق در توحید و رسالت و امامت است. در این خطبه که در نهایت فصاحت و بلاغت ایراد گردیده است، بطلان ادعای ابابکر را ثابت نمود. فاطمه به ابوبکر خطاب نمود که چگونه خلاف کتاب خدا سخن می‌گویی؟! سپس حضرت به شواهدی از آیات قرآن اشاره نمود که در آنها سلیمان، وارث داود ذکر گردیده و یا زکریا از خداوند تقاضای فرزندی را می‌نماید که وارث او و وارث آل یعقوب باشد. از استدلال فاطمه (علیها السلام) به نیکی اثبات می‌گردد بر فرض که فدک در زمان حیات پیامبر به فاطمه (علیها السلام) بخشیده نشده باشد، پس از پیامبر به او به ارث می‌رسد و در این صورت باز هم مالک آن فاطمه است و ادعای اینکه پیامبران از خویش ارث باقی نمی‌گذارند، ادعایی است خلاف حقیقت، و نسبت دادن این کلام به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) امری است دروغ؛ چرا که محال است آن حضرت بر خلاف کلام الهی سخن بگوید و خداوند نیز بارها در قرآن کریم این امر را تایید نموده و بر آن تاکید کرده است. اما با تمام این وجود، همچنان غصب فدک ادامه یافت و به مالک حقیقی‌اش بازگردانده نشد. باید توجه داشت صحت ادعای فاطمه (علیها السلام) چنان واضح و روشن بود و استدلالهای او آنچنان متین و استوار بیان گردید که دیگر برای کسی جای شک باقی نمی‌ماند و بسیاری از منکرین در درون خود به وضوح آن را پذیرفته بودند. دلیل این معنا، آنست که عمر خلیفه دوم هنگامی که فتوحات اسلامی گسترش یافت و نیاز دستگاه خلافت به در آمد حاصل از آن بر طرف گردید، فدک را به امیر مؤمنان (علیه السلام) و اولاد فاطمه (علیها السلام) باز گرداند. اما بار دیگر در زمان عثمان فدک غصب گردید.   بیماری فاطمه (علیها السلام) و عیادت از او  سرانجام فاطمه بر اثر شدت ضربات و لطماتی که به او بر اثر هجوم به خانه‌اش و وقایع پس از آن وارد گشته بود، بیمار گشت و در بستر بیماری افتاد. گاه به زحمت از بستر برمی‌خاست و کارهای خانه را انجام می‌داد و گاه به سختی و با همراهی اطفال کوچکش، خود را کنار تربت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌رساند و یا کنار مزار حمزه عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر شهدای احد حاضر می‌گشت و غم و اندوه خود را بازگو می‌نمود. در همین ایام بود که روزی زنان مهاجر و انصار که از بیماری او آگاهی یافته بودند، جهت عیادت به دیدارش آمدند. فاطمه (علیها السلام) در این دیدار بار دیگر اعتراض و نارضایتی خویش را از اقدام گروهی که خلافت را به ناحق از آن خویش نموده بودند، اعلام نمود و از آنان و عده‌ای که در مقابل آن سکوت نموده بودند، به علت عدم انجام وظیفه الهی و نادیده گرفتن فرمان نبوی درباره وصایت امام علی (علیه السلام) انتقاد کرد و نسبت به عواقب این اقدام و خروج اسلام از مجرای صحیح خود به آنان هشدار داد. همچنین برکاتی را که در اثر عمل به تکلیف الهی و اطاعت از جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند بر آنان نائل خواهد شد، خاطر نشان نمود. در چنین روزهایی بود که ابابکر و عمر به عیادت حضرت آمدند. هر چند در ابتدا فاطمه (علیها السلام) از آنان رویگردان بود و به آنان اذن عیادت نمی‌داد، اما سرانجام آنان بر بستر فاطمه (علیها السلام) حاضر گشتند. فاطمه (علیها السلام) در این هنگام، این کلام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را که فرموده بود: "هر کس فاطمه را به غصب در آورد من را آزرده و هر که او را راضی نماید مرا راضی نموده"، به آنان یادآوری نمود. ابابکر و عمر نیز صدق این کلام و انتساب آن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تأیید نمودند. سرانجام فاطمه (علیها السلام)، خدا و ملائکه را شاهد گرفت فرمود: "شما من را به غضب آوردید و هرگز من را راضی ننمودید؛ در نزد پیامبر، شکایت شما دو نفر را خواهم نمود."   وصیت  در ایام بیماری، فاطمه (علیها السلام) روزی امام علی (علیه السلام) را فراخواند و آن حضرت را وصی خویش قرار داد و به آن حضرت وصیت نمود که پس از وفاتش، فاطمه (علیها السلام) را شبانه غسل دهد و شبانه کفن نماید و شبانه دفن کند و احدی از کسانی که در حق او ستم روا داشته‌اند، در مراسم تدفین و نماز خواندن بر جنازه او حاضر نباشند.   شهادت  سرانجام روز سوم جمادی الثانی سال یازدهم هجری فرا رسید. فاطمه (علیها السلام) آب طلب نموده و بوسیله آن بدن مطهر خویش را شستشو داد و غسل نمود. سپس جامه‌ای نو پوشید و در بستر خوابید و پارچه‌ای سفید به روی خود کشید؛ چیزی نگذشت که دخت پیامبر، بر اثر حوادث ناشی از هجوم به خانه ایشان، دنیا را ترک نموده و به شهادت رسید؛ در حالیکه از عمر مبارکش بنا بر مشهور، 18 سال بیشتر نمی‌گذشت و بنا بر مشهور تنها 95 روز پس از رسول خدا در این دنیا زندگی نمود. فاطمه (علیها السلام) در حالی از این دنیا سفر نمود که بنا بر گفته معتبرترین کتب در نزد اهل تسنن و همچنین برترین کتب شیعیان، از ابابکر و عمر خشمگین بود و در اواخر عمر هرگز با آنان سخن نگفت؛ و طبیعی است که دیگر حتی تأسف ابی‌بکر در هنگام مرگ از تعرض به خانه فاطمه (علیها السلام) سودی نخواهد بخشید.   تغسیل و تدفین  مردم مدینه پس از آگاهی از شهادت فاطمه (علیها السلام)، در اطراف خانه آن بزرگوار جمع گشتند و منتظر تشییع و تدفین فاطمه (علیها السلام) بودند؛ اما اعلام شد که تدفین فاطمه (علیها السلام) به تأخیر افتاده است. لذا مردم پراکنده شدند. هنگامی که شب فرا رسید و چشمان مردم به خواب رفت، امام علی (علیه السلام) بنا بر وصیت فاطمه (علیها السلام) و بدور از حضور افراد، به غسل بدن مطهر و رنج دیده همسر خویش پرداخت و سپس او را کفن نمود. هنگامی که از غسل دادن او فارغ شد، به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) (در حالی که در زمان شهادت مادر هر دو کودک بودند.) امر فرمود: تا عده‌ای از صحابه راستین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را که البته مورد رضایت فاطمه (علیها السلام) بودند، خبر نمایند تا در مراسم تدفین آن بزرگوار شرکت کنند. (و اینان از 7 نفر تجاوز نمی‌کرده‌اند). پس از حضور آنان، امیر مؤمنان بر فاطمه (علیها السلام) نماز گزارد و سپس در میان حزن و اندوه کودکان خردسالش که مخفیانه در فراق مادر جوان خویش گریه می‌نمودند، به تدفین فاطمه (علیها السلام) پرداخت. هنگامی که تدفین فاطمه (علیها السلام) به پایان رسید، رو به سمت مزار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمود و گفت: "سلام بر تو ای رسول خدا، از جانب من و از دخترت؛ آن دختری که بر تو و در کنار تو آرمیده است و در زمانی اندک به تو ملحق شده. ای رسول خدا، صبر و شکیبایی‌ام از فراق حبیبه‌ات کم شده، خودداریم در فراق او از بین رفت... ما از خداییم و بسوی او باز می‌گردیم... به زودی دخترت، تو را خبر دهد که چه سان امتت فراهم گردیدند و بر او ستم ورزیدند. سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه که دیری نگذشته و یاد تو فراموش نگشته..." امروزه پس از گذشت سالیان متمادی همچنان مزار سرور بانوان جهان مخفی است و کسی از محل آن آگاه نیست. مسلمانان و بخصوص شیعیان در انتظار ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بزرگترین منجی الهی و یازدهمین فرزند از نسل فاطمه (علیها السلام) در میان ائمه می‌باشند تا او مزار مخفی شده مادر خویش را بر جهانیان آشکار سازد و به ظلم و بی عدالتی در سراسر گیتی، پایان دهد.   سخنان فاطمه  از فاطمه (علیها السلام) سخنان فراوانی بر جای مانده، که پاره‌ای از آنان مستقیماً از او نقل شده است و به نیکی می‌توان گوشه‌ای از علو مقام و ژرفای علم و معرفت او را در این کلمات دریافت و پاره‌ای دیگر نیز بواسطه او، از وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت گشته است که به نوبه خود بیانگر ارتباط نزدیک او با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و عمق درک و فهم فاطمه (علیها السلام) می‌باشد. در این مجال، جهت رعایت اختصار تنها به دو مورد از کلماتی که مستقیماً از فاطمه (علیها السلام) نقل شده اشاره می‌نماییم: 1-      قال مولاتنا فاطمة الزهرا (علیها السلام): "من اصعد الی الله خالص عبادته، اهبط الله عزوجل الیه افضل مصلحته" فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمود: "هر کس عبادت خالص خود را به سوی پروردگار بالا بفرستد، خداوند برترین مصلحت خود را به سوی او می‌فرستد." 2-   قال مولاتنا فاطمة الزهرا (علیها السلام) فی قسم من خطبة الفدکیة: "فجعل الله الایمان تطهیراً لکم من الشرک، و الصلوه تنزیها لکم عن الکبر، و الزکاه تزکیه للنفس و نماًء فی الرزق، و الصیام تثبیتاً للإ خلاص، و الحج تشییداً للدین، و العدل تنسیقاً للقلوب، و طاعتنا نظاماً للملة، و اما متنا اماناً من الفرقه، و الجهاد عزا للإسلام، و الصبر معونة علی استیجاب الأجر، و الأمر بالمعروف مصلحة للعامه، و بر الوالدین وقایه من السخط، وصلة الأرحام منماة للعدد، و القصاص حصناً للدماء، و الوفاء بالندر تعریضاً للمغفره، و توفیة المکائیل و الموازین تغییراً للبخس، و النهی عن شرب الخمر تنزیهاً عن الرجس، و اجتناب القذف حجاباً عن اللعنة، و ترک السرقة ایجاباً للعفة، و حرم الله الشرک اخلاصاً له بالربوبیه، فاتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون و اطیعو الله فیما امرکم به و نهاکم عنه فانه" انما یخشی الله من عباده العلماء." فاطمه زهرا (علیها السلام) در قسمتی از خطبه فدکیه می‌فرمایند: "پس خداوند ایمان را موجب پاکی شما از شرک، نماز را موجب تنزیه و پاکی شما از (آلودگی) تکبر، زکات را باعث تزکیه و طهارت روح و روان و رشد و فزونی در روزی، روزه را موجب پایداری اخلاص، حج را باعث استواری دین، دادگری و عدل را موجب انسجام و تقویت دلها، اطاعت و پیروی از ما را باعث نظم و آسایش ملت، رهبری و پیشوایی ما را موجب امان از جدایی و تفرقه، جهاد را موجب عزت و شکوه اسلام، صبر و پایداری را کمکی بر استحقاق و شایستگی پاداش، امر به معروف را به مصلحت عامه مردم، نیکی به پدر و مادر را سپری از خشم پروردگار، پیوند و پیوستگی با ارحام و خویشاوندان را موجب کثرت جمعیت، قصاص را موجب جلوگیری از خونریزیها، وفا به نذر را موجب قرار گرفتن در معرض آمرزش، پرهیز از کم فروشی را موجب عدم زیان و ورشکستگی، نهی از آشامیدن شراب را به خاطر پاک بودن از پلیدی، دوری جستن از قذف (تهمت ناروای جنسی) را انگیزه‌ای برای جلوگیری از لعن و نفرین، پرهیز از دزدی را موجب حفظ عفت و پاکدامنی قرار داد و خداوند شرک ورزیدن نسبت به خود را از آن جهت حرام فرمود که بندگان در بندگی خود نسبت به ربوبیت او اخلاص پیشه کنند، پس "از خداوند بدان گونه که شایسته است پرهیز داشته باشید و تقوا پیشه کنید و جز درحال مسلمانی از دنیا نروید." و خدا را در آنچه که شما را بدان امر می‌کند و آنچه که نهی می‌کند فرمان برداری کنید. زیرا "تنها بندگان دانا از خداوند خوف و ترس دارند برگرفته از سايت رشد."  ...


متن زيارت ناحيه مقدسه

....ينُ جُنُودَهُ ، فَمَنَعُوك َ الْمآءَ وَ وُرُودَهُ ، وآن ملعون لشكريانش رافرمان داد، تاتورا ازآب و استفاده آن منع نمودند، وَ ناجَزُوك َ الْقِتالَ ، وَ عاجَلُوك َ النِّزالَ ، وَ رَشَقُوك َ بِالسِّهامِ وَ النِّبالِ ،وَ بَسَطُوا إِلَيْك َ أَكُفَّ الاِصْطِلامِ، وَ لَمْ يَرْعَوْا لَك َ ذِماماً، وَ لاراقَبُوا فيك َ أَثاماً، في قَتْلِهِمْ أَوْلِيآءَك َ ، وَ نَهْبِهِمْ رِحالَك َ ، و با توقتال نمودند، و به جنگ و مبارزه با تو شتافتند، و تيرهاو خدنگهابسوى توپرتاب نمودند، و براى استيصال و ناچار نمودن تو دست دراز كردند، و حُرمتى براى تو مراعات نكردند، و ازهيچ گناهى درموردتو خوددارى ننمودند، چه دركشتن آنهادوستانت را، و چه درغارت اثاثيه خيمه هايت، وَ أَنْتَ مُقَدَّمٌ فِى الْهَبَواتِ ، وَ مُحْتَمِلٌ لِلاَْذِيّاتِ ، (بارى)تودرگَرد وغُبارهاى جنگ پيش تاختى، وآزارواذيّتهاى فراوانى تحمّل نمودى، قَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِك َ مَلآئِكَةُ السَّماواتِ، آنچنانكه فرشتگانِ آسمانها ازصبر و شكيبائى توبه شگفت آمدند، فَأَحْدَقُوا بِك َ مِنْ كُلّ ِالْجِهاتِ ، وَ أَثْخَنُوك َ بِالْجِراحِ ، پس دشمنان از همه طرف به تو هجوم آوردند، و تورا به سبب زخم ها و جراحتها ناتوان نمودند، وَ حالُوا بَيْنَك َ وَ بَيْنَ الرَّواحِ ، وَ لَمْ يَبْقَ لَك َ ناصِرٌ ، و راه خلاص ورفتن برتو بستند، تاآنكه هيچ ياورى برايت نماند، وَ أَنْتَ مُحْتَسِبٌ صابِرٌ ، تَذُبُّ عَنْ نِسْوَتِك َ وَ أَوْلادِك َ ، حَتّى نَكَسُوكَ عَنْ جَوادِك َ، ولى توحسابگر(عمل خويش براى خدا)و صبوربودى، اززنان وفرزندانت دفاع وحمايت مينمودى، تاآنكه تورااز اسبِ سوارى ات سرنگون نمودند، فَهَوَيْتَ إِلَى الاَْرْضِ جَريحاً ، تَطَؤُك َ الْخُيُولُ بِحَوافِرِها، وَ تَعْلُوكَ الطُّغاةُ بِبَواتِرِها ، قَدْ رَشَحَ لِلْمَوْتِ جَبينُك َ ،وَ اخْتَلَفَتْ بِالاِنْقِباضِ وَ الاِنْبِساطِ شِمالُك َ وَ يَمينُك َ ،پس بابدن مجروح برزمين سقوط كردى، درحاليكه اسبها تورابا سُم هاى خويش كوبيدند،وسركشان باشمشيرهاى تيزِشان برفرازت شدند، پيشانىِ تو به عرقِ مرگ مرطوب شد، و دستانِ چپ و راستت به باز و بسته شدن در حركت بود ، تُديرُ طَرْفاً خَفِيّاً إِلى رَحْلِك َ وَ بَيْتِك َ ، وَ قَدْ شُغِلْتَ بِنَفْسِك َ عَنْ وُلْدِك َ وَ أَهاليك َ ، پس گوشـه نظرى به جانب خِيام و حَرَمَت گرداندى، در حاليكه از زنان و فرزندانت(روگردانده)به خويش مشـغول بودى ، وَ أَسْرَعَ فَرَسُك َ شارِداً ، إِلى خِيامِك َ قاصِداً ، مُحَمْحِماً باكِياً ، اسبِ سوارى ات با حال نفرت شتافت ، شيـهه كشان و گريـان، بجانبِ خيمه ها رو نمود ، فَلَمّا رَأَيْنَ النِّـسآءُ جَوادَك َ مَخْزِيّاً ، وَ نَظَرْنَ سَرْجَك َ عَلَيْهِ مَلْوِيّاً ، بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ ، ناشِراتِ الشُّعُورِ عَلَى الْخُدُودِ ، لاطِماتِ الْوُجُوهِ سافِرات ، وَ بِالْعَويلِ داعِيات ، وَ بَعْدَالْعِزِّ مُذَلَّلات، وَ إِلى مَصْرَعِك َ مُبادِرات، پس چون بانوانِ حَرَم اسبِ تيز پاى تو را خوار و زبون بديدند،و زينِ تورابراو واژگونه يافتند، ازپسِ پرده ها(ىِ خيمه) خارج شدند،درحاليكه گيسوان برگونه هاپراكنده نمودند، بر صورت ها طپانچه مى زدندو نقاب ازچهره هاافكنده بودند، وبصداى بلندشيون ميزدند، و ازاوجِ عزّت به حضيض ذلّت درافتاده بودند،وبه سوىِ قتلگاه تو مى شتافتند، وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِكَ، درهمان حال شِمرِملعون برسينه مباركت نشسته، وَ مُولِـغٌ سَيْفَهُ عَلى نَحْرِك َ ، وشمشيرخويش رابرگلـويت سيراب مينمود، قابِضٌ عَلى شَيْبَتِك َ بِيَدِهِ ، بادستى مَحاسنِ شريفت را درمُشت ميفِشرد، ذابِـحٌ لَك َ بِمُهَنَّدِهِ ، (وبادست ديگر)باتيغِ آخته اش سراز بدنت جدامى كرد، قَدْ سَكَنَتْ حَوآسُّك َ، تمامِ اعضاوحواسّت ازحركت ايستاد، وَ خَفِيَتْ أَنْفاسُك َ ، نَفَسهاىِ مباركت درسينه پنهان شد ، وَ رُفِـعَ عَلَى الْقَناةِ رَأْسُك َ ، وسرِمقدّست برنيزه بالارفت، وَ سُبِىَ أَهْلُك َ كَالْعَبيدِ ، اهل وعيالت چون بردِگان به اسيرى رفتند، وَ صُفِّدُوا فِى الْحَديدِ ، فَوْقَ أَقْتابِ الْمَطِيّاتِ ، تَلْفَحُ وُجُوهَهُمْ حَرُّ الْهاجِراتِ، يُساقُونَ فِى الْبَراري وَالْفَلَواتِ ، أَيْديهِمْ مَغلُولَةٌ إِلَى الاَْعْناقِ ، يُطافُ بِهِمْ فِى الاَْسْواقِ ، ودرغُل وزنجيرآهنين برفرازجهازِشتران دربندشدند، گرماى (آفتابِ) نيمروز چهره هاشان مى سوزاند ، درصحراها وبيابانها كشيده ميشدند، دستانشان به گَردَنهازنجيرشده،درميان بازارها گردانده ميشدند، فَالْوَيْلُ لِلْعُصاةِ الْفُسّاقِ ، اى واى براين سركشان گناهكار!، لَقَدْ قَتَلُوا بِقَتْلِك َ الاِْسْلامَ ، چه اينكه باكُشتنِ تواسلام را كُشتند، وَ عَطَّلُوا الصَّلوةَ وَ الصِّيامَ ، ونمازوروزه(خدا)رابدون ياوررهانمودند، وَ نَقَضُوا السُّنَنَ وَ الاَْحْكامَ، وسُنّتهاواحكام(دين) راازبين برده شكستند، وَ هَدَمُوا قَواعِدَ الاْيمانِ، و پايه هاىِ ايمان را منهدم نمودند، وَ حَرَّفُوا اياتِ الْقُرْءانِ ، و آياتِ قرآن را تحريف كرده، وَ هَمْلَجُوا فِى الْبَغْىِ وَالْعُدْوانِ ، در (وادىِ)جنايت وعداوت پيش تاختند،  لَقَدْ أَصْبَحَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِوَ الِهِ مَوْتُوراً ، براستى رسولِ خدا «كه درودخدابراو وآل اوباد» (با شهادتِ تو) تنهاماند!(يامظلومواقع شد)، وَ عادَ كِتابُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَهْجُوراً ، وكتاب خداوندِعزّوجلّ مَتروك گرديد، وَ غُودِرَ الْحَقُّ إِذْ قُهِرْتَ مَقْهُوراً ، وآنگاه كه تومقهور و مغلوب گشتى، حقّ وحقيقت موردِخيانت واقع شد، وَ فُقِدَ بِفَقْدِكَ التَّكْبيرُ وَالتَّهْليلُ ، وَالتَّحْريمُ وَالتَّحْليلُ ، وَالتَّنْزيلُ وَالتَّأْويلُ ، وبه فقدانِ توتكبيرِخداوكلمه توحيد، حراموحلالِ دين، وتنزيل وتأويلِ قرآن جملگى ازبين رفت، وَ ظَهَرَ بَعْدَكَ التَّغْييرُ وَالتَّبْديلُ ، وَ الاِْلْحادُ وَالتَّعْطيلُ ، وَ الاَْهْوآءُ وَ الاَْضاليلُ ، وَ الْفِتَنُ وَ الاَْباطيلُ، و پس ازتو تغييروتبديلِ (احكام)، كفرو اِلحاد وبى سرپرستىِ دين، هوىوهوس هاوگمراهيها، فتنه ها و باطلها جملگى (برصفحه روزگار) ظاهرشد، فَقامَ ناعيك َ عِنْدَ قَبْرِ جَدِّك َ الرَّسُولِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ ، فَنَعاك َ إِلَيْهِ بِالدَّمْعِ الْهَطُولِ ، قآئِلا يا رَسُولَ اللهِ قُتِلَ سِبْطُك َ وَ فَتاك َ ، وَ اسْتُبيحَ أَهْلُك َ وَ حِماك َ ، وَ سُبِيَتْ بَعْدَك َ ذَراريك َ ، وَ وَقَعَ الْمَحْذُورُ بِعِتْرَتِك َ وَ ذَويك َ ، پس پيكِ مرگ نزدِ قبرِجدّت رسول خدا «كه رحمتِ بى پايانِ خداوندى براووآلِ اوباد» ايستاد، وبااشكِ ريزان خبرِمرگِ تورابه وى داد، و اينگونه گفت كه: اى رسولِ خدا! دخترزاده جوانمردت شهيد شد، خاندان وحَريمَت مُباح گرديد، پس ازتو فرزندانت به اسيرى رفتند، و وقايع ناگوارى به عترت وخانواده ات واردشد، فَانْزَعَجَ الرَّسُولُ ، وَ بَكى قَلْبُهُ الْمَهُولُ ، وَ عَزّاهُ بِك َ الْمَلآئِكَةُ وَ الاَْنْبِيآءُ، پس(از شنيدنِ اين خبر) رسول خدا مضطرب وپريشان گرديد، و قلبِ هراسناكَش بگريست، وفرشتگان وانبياء (بخاطـر مصيبتِ تو) او راتسلـيت وتعـزيت گفـتند، وَ فُجِعَتْ بِك َ اُمُّك َ الزَّهْرآءُ، و مادرت زهـراء (ازانـدوهِ مصيبـتِ تو) دردنـاك شد ، وَ اخْتَلَفَتْ جُنُودُ الْمَلآئِكَةِ الْمُقَرَّبينَ، و دستـه هاىِ ملائكه مقـرّبين در آمد و شد بودند، تُعَزّي أَباك َ أَميرَالْـمُـؤْمِنينَ ، پـدرت اميرمؤمنـان راتعزيت ميگفتند، وَ اُقيمَتْ لَك َ الْمَـاتِمُ في أَعْلا عِلِّيّينَ ، مجالسِ ماتم وسوگوارى براىِ تو در اعلاعليّين برپا شد، وَ لَطَمَتْ عَلَيْك َ الْحُورُ الْعينُ، و حورالعين به جهت تو به سر و صورت زدند، وَ بَكَتِ السَّمآءُ وَ سُكّانُها، وَ الْجِنانُ وَ خُزّانُها ، وَ الْهِضابُ وَ أَقْطارُها، وَ الْبِحارُ وَ حيتانُها، وَ مَكَّةُ وَ بُنْيانُها، :خل وَ الْجِنانُ وَ وِلْدانُها ، وَ الْبَيْتُ وَ الْمَقامُ، وَ الْمَشْعَرُ الْحَرامُ، وَ الْحِـلُّ وَ الاِْحْرامُ ، (در عزاىِ تو) آسمان و ساكنانش، بهشت ها و نگـهبانانش، كوه ها و كوهپايه ها، دريا ها و ماهيانش، شهرمكّه و پايه هايش، فردوس ها و جوانانش، خانه كعبه و مقام ابراهيم، و مشعرالحرام ، و حلّ و حَرَم جملـگى گريستند، أَللّـهُمَّ فَبِحُرْمَةِ هذَا الْمَكانِ الْمُنيفِ ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد، وَاحْشُرْني في زُمْرَتِهِمْ، وَ أَدْخِلْنِى الْجَنَّةَ بِشَفاعَتِهِمْ،  بار خدايا! به حُرمتِ اين مكـانِ رفـيع ، بر محمّد و آلِ او رحـمت فرست ، و مرا در زمره آنان محـشور فرما، و به شفـاعت و وساطتِ آنها مرا داخلِ بهشت گردان ، أَللّهُمَّ إِنّي أَتَوَسَّلُ إِلَيْك َ يا أَسْرَعَ الْحاسِبينَ ، وَ ياأَكْرَمَ الاَْكْرَمينَ ، وَ ياأَحْكَمَ الْحاكِمينَ، بِمُحَمَّدخاتَِمِ النَّبِيّينَ ، رَسُولِك َ إِلَى الْعالَمينَ أَجْمَعينَ ، وَ بِأَخيهِ وَابْنِ عَمِّهِ الاَْنْزَعِ الْبَطينِ ، الْعالِمِ الْمَكينِ ، عَلِىّ أَميرِالْمُؤْمِنينَ، وَ بِفاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسآءِ الْعـالَمينَ ، وَ بِالْحَسَنِ الزَّكِىِّ عِصْمَةِ الْمُتَّقينَ ، وَ بِأَبي عَبْدِاللهِ الْحُسَيْنِ أَكْرَمِ الْمُسْتَشْهَدينَ ، وَ بِأَوْلادِهِ الْمَقْتُولينَ ، وَ بِعِتْرَتِهِ الْمَظْلُومينَ ، وَ بِعَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعابِدينَ ، وَ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِىّ قِبْلَةِ الاَْوّابينَ ، وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد أَصْدَقِ الصّادِقينَ ، وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَر مُظْهِرِ الْبَراهينِ ، وَ عَلِىِّ بْنِ مُوسى ناصِرِالدّينِ، وَ مُحَمَّدِبْنِ عَلِىّ قُدْوَةِ الْمُهْتَدينَ، وَ عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّد أَزْهَدِ الزّاهِدينَ ، وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىّ وارِثِ الْمُسْتَخْلَفينَ، وَالْحُجَّةِ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعينَ، أَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدوَالِ مُحَمَّدالصّادِقينَ الاَْبَرّينَ ، الِ طه وَ يس ،  بار خدايا! من به تو توسّل مى جويم اى سريعـترينِ حسابگران ، و اِى بخشـنده ترينِ كَـريمان ، و اِى فرمانـرواى حـاكمان، به (حقِّ) محمّد آخرينِ پيامبران، و فرستاده تو بسوىِ تمامِ جهان ها، و به (حقِّ) برادرش و پسرعمويش آن بلند پيشانىِ ميان پُر ، آن دانشمندِ عالى مرتبه ، يعنى علىّ فرمانـرواىِ مؤمنان ، و به (حقِّ) فاطمه سـروَرِ بانوانِ جهانيان ، و به (حقِّ) حسـنِ مجتـبى كه پاك و مبرّا و پناهگـاه مُتّقين اسـت ، و به (حقِّ) أبي عبدالله الحسين گـراميترينِ شهداء ، و به (حقِّ) فرزنـدانِ مقتولش ، و خانـواده مظـلومش، و به (حقّ) على بن الحسـين زيورِ عابدان ، و به محمّد بن علـى قبـله توبه كنندگان ، و جعفر بن محمّد راستگـوترينِ صادقان ، و موسى بن جعفر آشكار كننده دلائل و براهين ، و على بن موسى ياورِ دين ، و محمّد بن على اُسوه و الگوىِ هدايت شونـدگان ، و على بن محمّد زاهـدترينِ پارسايان ، و حسـن بن على وارثِ جانشينان ، و حُجّتِ خدا بر تمامِ آفريدگان ، اينكه درود فرستى بر محـمّد و آلِ او، آن راستـگويانِ نيـكوكار ، هـمان آلِ طه و يس ، وَ أَنْ تَجْعَلَني فِى الْقِيامَةِ مِنَ الاْمِنينَ الْمُطْمَئِنّينَ، الْفآئِزينَ الْفَرِحينَ الْمُسْتَبْشِرينَ،  و اينكه مرا در قيامت از كسانى قرار دهى كه (از عذابِ تو) ايمن و با آرامشِ خاطر و رستگار و مسرور و بشارت يافـته اند ، أَللّهُمَّ اكْتُبْني فِى الْمُسْلِمينَ، وَ أَلْحِقْني بِالصّالِحينَ ، بارخدايا! (نامِ) مـرا در زُمـره مسلـمين نگاشته ، و مرا به صالـحين ملـحق فرما ، وَاجْعَلْ لي لِسانَ صِدْق فِى الاْخِرينَ ، وَانْصُرْني عَلَى الْباغينَ،وَاكْفِني كَيْدَ الْحاسِدينَ ، وَاصْرِفْ عَنّي مَكْرَ الْماكِرينَ ، وَاقْبِضْ عَنّي أَيْدِىَ الظّالِمينَ ، وَاجْمَعْ بَيْني وَ بَيْنَ السّادَةِ الْمَيامينِ في أَعْلا عِلِّيّينَ،مَعَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيّينَ وَالصِّدّيقينَ وَالشُّهَدآءِ وَالصّالِحينَ، بِرَحْمَتِك َ يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ، و نامِ مرا بر زبان اُمّتهاى آتيه نيكو قرار ده ، و مـرا بر علـيه ظالمين يارى ده ، و از مكرِ حسـودان حفـظ فرما ، و (نيـز) حيله حيـله گران را از من برگـردان ، و دست ستمـكاران را از مـن (دور) نگهدار، و بينِ من و آن سـرورانِ با ميمنت در اعلاعليّين جمع بفرما، همراه باكسانيكه برآنها اِنعام فرمودى يعنى پيامبران، وراستگويانِ درعملوگفتاروشهداء و نيكويان، به رحمتت اى مهربانترينِ مهربانان، أَللّهُمَّ إِنّي اُقْسِمُ عَلَيْك َ بِنَبِيِّك َ الْمَعْصُومِ، وَ بِحُكْمِك َ الْمَحْتُومِ، وَنَهْيِك َ الْمَكْتُومِ ، وَ بِهذَا الْقَبْرِ الْمَلْمُومِ ، الْمُوَسَّدِ في كَنَفِهِ الاِْمامُ الْمَعْصُومُ، الْمَقْتُولُ الْـمَظْلُومُ، أَنْ تَكْشِفَ ما بي مِنَ الْغُمُومِ ، وَ تَصْرِفَ عَنّي شَرَّ الْقَدَرِ الْمَحْتُومِ، وَ تُجيرَني مِنَ النّارِ ذاتِ السَّمُومِ،  بارخدايا! تورا سوگند ميدهم به حقّ پيامبرِ معصومت، و به حقّ حُكمِ حتمى و قطعى ات، و به حقّ نهىِ پنهانى ات ، و بحقّ اين آرامگاهى كه (مردم از هرطرف به جهت زيارت) بر او گِرد مى آيند، واين امامِ معصومِ مقتولِ مظلوم در جانبِ آن تكيه زده، اينكه غم و غصّه ها را از من برطرف فرمائى، و شُرورِ قضا و قَدَرِ حتمى را از من برگردانى، و مرا از آتش(عذابت) كه داراى بادهاى سوزان است پناه دهى (و نگاهدارى)، أَللّــهُمَّ جَلِّلْني بِنِعْمَتِك َ، وَ رَضِّني بِقَسْمِك َ ، وَ تَغَمَّدْني بِجُودِك َ وَ كَرَمِك َ ، وَ باعِدْني مِنْ مَكْرِك َ وَ نِقْمَتِك َ ، بارخدايا! مرا با نعمت خود بپوشان (يا بزرگ گردان)، و به عطاياى خود راضى وخوشحال فرما، وبه جود و كَرَمَت مرا بپوشان، و از مكر و انتقام خود دورَم ساز، أَللّهُمَّ اعْصِمْني مِنَ الزَّلَلِ ، وَ سدِّدْني فِى الْقَوْلِ وَالْعَمَلِ ، وَافْسَحْ لي في مُدَّةِ الاَْجَلِ ، وَ أَعْفِني مِنَ الاَْوْجاعِ وَالْعِلَلِ، وَ بَلِّغْني بِمَوالِىَّ وَ بِفَضْلِك َ أَفْضَلَ الاَْمَلِ ، بارخدايا مرا از لغزش و خطا حفظ فرما، و در گفتاروكردار به راه صحيح هدايتم فرما، و در مدّت زندگى ام وسعت ده، و مرا از دردها و بيماريها عافيت بخش، ومرابه موالىوسرورانم برسانوبه فضل(وكَرَمِ) خويش مرابه بالاترينِ آرزوها نائل فرما، أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد وَاقْبَلْ تَوْبَتي ، وَارْحَمْ عَبْرَتي ، وَ أَقِلْني عَثْرَتي ، وَ نَفِّسْ كُرْبَتي ، وَاغْفِرْلي خَطيئَتي، وَ أَصْلِـحْ لي في ذُرِّيَّتي، بارخدايا برمحمّد و آلِ او رحمت فرست و توبه مرا قبول فرما، و بر اشكِ چشمم ترحّم نما، و لغزش مرا چشم پوشى فرما، و حُزن واندوه مرا زائل كن، و گناهم را برمن ببخشاى، و خاندان و نسلِ مرا برايم اصلاح فرما، أَللّـهُمَّ لاتَدَعْ لي في هذَاالْمَشْهَدِ الْمُعَظَّمِ ، وَالْمَحَلِّ الْمُـكَرَّمِ ذَنْباً إِلاّ غَفَرْتَهُ، وَ لاعَيْباً إِلاّ سَتَرْتَهُ، وَ لاغَمّاً إِلاّ كَشَفْتَهُ، وَ لارِزْقاً إِلاّ بَسَطْتَهُ، وَ لاجاهاً إلاّ عَمَرْتَهُ، وَ لافَساداً إِلاّ أَصْلَحْتَهُ ، وَ لاأَمَلا إِلاّ بَلَّغْتَهُ ، وَ لادُعآءً إِلاّ أَجَبْتَهُ ، وَ لامَضيقاً إِلاّ فَرَّجْتَهُ ، وَ لاشَمْلا إِلاّ جَمَعْتَهُ ، وَ لاأَمْراً إِلاّ أَتْمَمْتَهُ ، وَ لامالا إِلاّ كَثَّرْتَهُ ، وَ لاخُلْقاً إِلاّ حَسَّنْتَهُ ، وَ لاإِنْفاقاً إِلاّ أَخْلَفْتَهُ ، وَ لاحالا إِلاّ عَمَرْتَهُ ، وَ لاحَسُوداً إِلاّ قَمَعْتَهُ ، وَ لاعَدُوّاً إِلاّ أَرْدَيْتَهُ ، وَ لاشَرّاً إِلاّ كَفَيْتَهُ ، وَ لامَرَضاً إِلاّ شَفَيْتَهُ ، وَ لابَعيداً إِلاّ أَدْنَيْتَهُ ، وَ لاشَعَثاً إِلاّ لَمَمْتَهُ ، وَ لا سُؤالا سُؤْلا  إِلاّ أَعْطَيْتَهُ ، بارخدايا در اين مشهدِوالامقام و در اين محلّ گرامى، برايم وامَگُذار گناهى را مگرآنكه ببخشى، و نه عيبى را مگر آنكه مستورنمائى، و نه غم وغصّه اى را مگربرطرف فرمائى، و نه رزقى را مگر گسترش دهى ، ونه قدر و منزلتى را مگر باقى بدارى، ونه فسادى را مگر اصـلاح فـرمائى، ونه آرزوئى را مگرنائل كنى، ونه دعائى را مگر اجابت فرمائى، ونه تنگنائى را مگر بگشائى، ونه امور مُتشتّتى را مگر جمع و برقرار نمائى، ونه امرى را مگر تمام فرمائى، ونه مالى را مگر فراوانى بخشى، ونه خُلق وصفتى را مگرنيكوگردانى، ونه انفاقى را مگرجايگزين فرمائى، ونه حالى را مگر آباد فرمائى، ونه حسودى را مگر ذليل نمائى، ونه دشمنى را مگر هلاك گردانى، ونه شرّى را مگر منع فرمائى، ونه بيماريى رامگرشفابخشى، ونه(امرِ)دورى را مگر نزديك فرمائى(ودردسترسم قراردهى)، ونه تفرّق واختلالى رامگرجمع (و اصلاح)نمائى، ونه خواهشى خواسته اى را مگر عطا فرمائى، أَللّهُمَّ إِنّي أَسْئَلُك َ خَيْرَ الْعاجِلَةِ ، وَ ثَوابَ الاْجِلَةِ ، أَللّهُمَّ أَغْنِني بِحَلالِك َ عَنِ الْحَرامِ، وَ بِفَضْلِك َ عَنْ جَميعِ الاَْنامِ ، أَللّهُمَّ إِنّي أَسْئَلُك َ عِلْماً نافِعاً ،وَ قَلْباً خاشِعاً ، وَ يَقيناً شافِياً ، وَ عَمَلا زاكِياً ، وَ صَبْراً جَميلا، وَ أَجْراً جَزيلا ، بارخدايا! من از تودرخواست ميكنم خيرِ دنيا و ثوابِ آخرت را، بارخدايا! مرا به سبب حلالت از حرام مستغنى كن، وبه فضل و احسانـت از جميع خلق بى نياز فرما، بارخدايا! از تو درخواست ميكنم دانشى مفيد، قلبى خاشع، يقينى سلامت بخش ، عملى صالح و پاك ، صبرى زيبا ، و اجرى عظيم را ، أَللّهُمَّ ارْزُقْني شُكْرَ نِعْمَتِك َ عَلَىَّ ، وَ زِدْ في إِحْسانِك َ وَ كَرَمِك َ إِلَىَّ ، وَاجْعَلْ قَوْلي فِى النّاسِ مَسْمُوعاً ، وَ عَمَلي عِنْدَك َ مَرْفُوعاً ، وَ أَثَري فِى الْخَيْراتِ مَتْبُوعاً ، وَ عَدُوّي مَقْمُوعاً ، بارالها! شكر نعمتت برمن را روزيَم كن ، و احسان و كَرَمَت برمن زياد فرما ، و گفته مرا درميان مردم شنوده نما ، و عمل مرا به نزد خويش بالا بَر،و سنّت باقيمانده مرا در امورِ خير مورد پيروى قرارده ، و دشمنم را خوار و ذليل گردان، أَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّدالاَْخْيارِ ، في اناءِ اللَّيْلِ وَ أَطْرافِ النَّهارِ ، وَاكْفِني شَرَّ الاَْشْرارِ ، وَ طَهِّرْني مِنَ الــذُّنُوبِ وَ الاَْوْزارِ ، وَ أَجِرْني مِنَ النّـارِ ، وَ أَحِلَّني دارَالْقَرارِ ، وَ اغْفِرْلي وَ لِجَميعِ إِخْواني فيك َ وَ أَخَواتِىَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ، بِرَحْمَتِك َ يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ. بارخدايا! بر محمّدوآلِ او كه نيكانند، درتمامى لحظات شبانه روز رحمت فرست، و مرا از شرّ بَدان محفوظ بدار، و از (كثافاتِ) گناهان و سنگينىِ وِزر و وَبال پاك و مبرّا گردان، واز آتش (عذابت) پناهم ده، و در سراى جاويد واردفرما، و(گناهانِ) مرا و تمامى خواهران و برادران مؤمنِ مرا ببخشاى، به رحمتت اى مهربانترين مهربانان.   پس از تمام شدن زيارت ، رو به قبله كن و دو ركعت نماز بجاى آور به اين ترتيب كه در ركعت اول بعد از حمد سوره انبياء ، و در ركعت دوم بعد از حمد سوره حشر را بخوان و آنگاه در قنوت نماز بگو:لاإِلهَ إِلاَّ اللهُ الْحَليمُ الْكَريمُ ، لاإِلهَ إِلاَّاللهُ الْعَلِىُّ الْعَظيمُ ، لاإِلهَ إِلاَّاللهُ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ الاَْرَضينَ السَّبْعِ، وَ ما فيهِنَّ وَ ما بَيْنَهُنَّ ، خِلافاً لاَِعْدآئِهِ، وَ تَكْذيباً لِمَنْ عَدَلَ بِهِ ، وَ إِقْراراً لِرُبُوبِيَّتِهِ ، وَ خُضُوعاً لِعِزَّتِهِ ، الاَْوَّلُ بِغَيْرِ أَوَّل ، وَالاْخِرُ إِلى غَيْرِ اخِر، الظّـاهِرُ عَلى كُلِّ شَىْء بِقُدْرَتِهِ ، الْباطِنُ دُونَ كُلِّ شَىْء بِعِلْمِهِ وَ لُطْفِهِ ، لا تَقِفُ الْعُقُولُ عَلى كُنْهِ عَظَمَتِهِ، وَ لاتُدْرِكُ الاَْوْهامُ حَقيقَةَ ماهِيَّتِهِ ، وَ لاتَتَصَوَّرُ الاَْنْفُسُ مَعانِىَ كَيْفِيَّتِهِ، مُطَّلِعاً عَلَى الضَّمآئِرِ ، عارِفاً بِالسَّرآئِرِ ، يَعْلَمُ خآئِنَةَ الاَْعْيُنِ وَ ما تُخْفِى الصُّدُورُ ، أَللّهُمَّ إِنّي اُشْهِدُك َ عَلى تَصْديقي رَسُولَك َ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ وَ إيماني بِهِ،ترجمه دعائى كه در قنوت نماز خوانده مى شود:هيچ معبودى جز خداوندِ شكيبا و كريم نيست، هيچ خدائى جز خداوندِ بزرگوار و عظيم نيست، هيچ معبودى نيست جز خداوندى كه پروردگارِ آسمانها و زمينهاى هفتگانه و موجوداتى كه در آنها و ميان آنهاست مى باشد، (به اين توحيد معتقدم) برخلاف دشمنانِ حقّ، و به جهت تكذيب كسانى كه به خداوند شرك ورزيدند، و(به اين توحيدمعتقدم) بخاطر اعتراف نمودن به ربوبيّت او، و خضوع و خشوع درمقابل عزّت و شرافت وى، (اوست خدائى كه) اوّل است بدون اوّل، و آخر است تا بى نهايت، به قدرتش برتمام اشياء غلبه نموده، و به دانش و لطف و مرحمتش در هرچيز نفوذ كرده، عقول بشرى برحقيقتِ بزرگى او مطّلع نخواهدشد، و اوهام و خيالات كنهِ ذات اورا درك نمى كند، ومعانىِ كيفيّتِ اورا هيچ ذهنى تصوّر نمى تواندكرد، (اوست) مطّلع وآگاه بر باطنِ اشخاص، و آشنا به تمام امورِ پنهان، خيانت چشمها و پنهانى دلها را خبردارد، بارخدايا! تورا گواه ميگيرم كه رسولت «صلَّى الله عليه و آله» را تصديق مى كنم و به او ايمان دارم،   پس از خاتمه نماز ذکر تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها را بگو آنگاه صورت بر خاک نهاده چهل بار بگو : سبحان الله و الحمدلله و لااله الا الله و الله اکبر آنگاه برای خود و برای هرکه می خواهی دعا کن متن دعا به نقل از تبیان...


محتصري در باره زندگاني امام صادق عليه السلام

....وناگون بود. پس از زمان رسول خدا ديگر چنين فرصتي پيش نيامده بود تا معارف اصيل اسلامي ترويج گردد، بخصوص كه قانون منع حديث و فشار حُكّام اموي باعث تشديد اين وضع شده بود. لذا خلأ بزرگي در جامعه آنروز كه تشنة هرگونه علم و دانش و معرفت بود، به چشم مي خورد. امام صادق با توجه به فرصت مناسب سياسي و نياز شديد جامعه، دنباله نهضت علمي و فرهنگي پدرش را گرفت و حوزه وسيع علمي و دانشگاه بزرگي به وجود آورد و در رشته هاي مختلف علمي و نقلي شاگردان بزرگي تربيت كرد. شاگرداني چون: هشام بن حكم، مفضل بن عمر كوفي جعفي، محمد بن مسلم ثقفي، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن طاق، جابر بن حيان و . . . . تعداد شاگردان امام را تا چهار هزار نفر نوشته اند. ابوحنيفه رئيس يكي از چهار فرقه اهل سنت مدتي شاگرد ايشان بود و خودش به اين موضوع افتخار كرده است. امام از فرصت هاي گوناگوني براي دفاع از دين و حقانيت تشيع و نشر معارف صحيح اسلام استفاده مي برد. مناظرات زيادي نيز در همين موضوعات ميان ايشان و سران فرقه هاي گوناگون انجام پذيرفت كه طي آنها با استدلال هاي متين و استوار، پوچي عقايد آنها و برتري اسلام ثابت مي شد. همچنين در حوزه فقه و احكام نيز توسط ايشان فعاليت زيادي صورت گرفت، به صورتي كه شاهراههاي جديدي در اين بستر گشوده شد كه تاكنون نيز به راه خود ادامه داده است. بدين ترتيب، شرايطي مناسب پيش آمد و معارف اسلامي بيش از هر وقت ديگر از طريق الهي خود منتشر گشت، به صورتي كه بيشترين احاديث شيعه در تمام زمينه ها از امام صادق نقل گرديده و مذهب تشيع به نام مذهب جعفري و فقه تشيع به نام فقه جعفري خوانده مي شود. حاكمان معاصر : همانطور كه گفته شد امام بين دو دوره عباسي و اموي و دوران گذار از امويان به عباسيان مي زيست. ايشان ازميان خلفاي اموي با افراد زير معاصر بود: 1-هشام بن عبدالملك (105- 125 ه. ق) 2- وليد بن يزيد بن عبدالملك (125-126)  3-- يزيد بن وليد بن عبدالملك (126)  4-- ابراهيم بن وليد بن عبدالملك (70 روز از سال 126) 5- مروان بن محمد (126-132) و از خلفاي عباسي نيز معاصر بود با : 1- عبدالله بن محمد مشهور به سفاح (132-137) 2-ابوجعفر مشهور به منصور دوانيقي (137-158) نبايد تصور كرد كه امام به كلي خود را از جريانات و امور سياسي دور نگه داشت، بلكه همواره از وقتهاي مناسب براي ترويج حقانيت خود و بطلان هيأت حاكمه بهره مي برد و بدين منظور نمايندگاني را نيز به مناطق مختلف بلاد اسلامي مي فرستاد. عباسيان براي كسب قدرت و محبوبيت در دلهاي مردم از وجهه اهل بيت پيامبر استفاده مي كردند و حتي شعارشان الرضا في آل محمّد بود. آنان به دنبال اشخاصي با وجهه مردمي بودند كه هم از بستگان پيامبر باشند و هم درميان مردم محبوبيت داشته باشند. لذا بهترين شخص در نظر عباسيان امام صادق بود. امام صادق پيشنهاد آنان را رد كردند و فرمودند: نه شما از ياران من هستيد نه زمانه، زمانه من است. حتي برخي از بستگان آن حضرت نزديك بود با اين پيشنهاد ها فريب به خورند، اما امام با روشنگري خاص خود به آنان فهماندند كه به ظاهر توجه نكنند. امام مي دانست كه عباسيان نيز هدفي جز رسيدن به قدرت ندارند و اگر شعار طرفداري از اهل بيت را مطرح مي كنند، صرفاً به خاطر جلب حمايت توده هاي شيفته اهل بيت است. امام مي ديد كه سران سياسي و نظامي عباسيان در خط مستقيم اسلام و اهل بيت نيستند و لذا حاضر نبود با آنان همكاري كرده و به اقداماتشان مشروعيت بخشد. چنانكه در تاريخ مي بينيم كه چه جناياتي كردند و چه خونهايي ريختند تا پايه هاي عباسيان محكم گردد. از حوادث مهم در زمان امامت حضرت، قيام عمويش زيد بن علي است كه شكست خورد و با شهادت زيد به پايان رسيد. شهادت حضرت صادق عليه السلام: پس از به قدرت رسيدن عباسيان، همانطور كه آن حضرت پيش بيني كرده بود فشار بر شيعيان افزايش يافت و با روي كار آمدن منصور اين فشار به اوج خود رسيد. امام نيز از اين فشار ها مستثني نبود. اين دوران، يعني چند سال آخر عمر آن حضرت بر خلاف دوران اوليه امامتشان،‌ دوره سختي ها و انزواي دوبارة آن حضرت و حركت تشيع بود. منصور شيعيان را به شدت تحت كنترل قرار داده بود. سرانجام كار به جايي رسيد كه با تمام فشارها، منصور چاره اي نديد كه امام صادق را كه رهبر شيعيان بود از ميان بردارد و بنابراين توسط عواملش حضرت را به شهادت رساند. آن حضرت در سن 65 سالگي در سال 148 هجري به شهادت رسيد و در قبرستان معروف بقيع در كنار مرقد پدر و جدّ خودش مدفون گرديد . در زمينه فضايل و مكارم اخلاقي حضرت صادق روايات و وقايع بسيار زيادي نقل شده است. آن حضرت با رفتار كريمانه و خلق و خوي الهي خود بسياري از افراد را به راه صحيح هدايت فرمود، به گونه اي كه پيروان ديگر مكاتب و اديان نيز زبان به مدح آن حضرت گشوده اند....


چین: شبکه های اجتماعی ممنوع

....ز پیوستن به هرگونه وب سایت یا شبکه اجتماعی در هر امری از جمله دوست یابیف کاریابی، همسر یابی، سایت های تفریحی.... منع نموده است. دولت چین تمامی پرسنل نظامی را از پیوستن و روابط اجتماعی برقرار کردن بر روی شبکه های اجتماعی منع نموده است . این قانون به سبب ممانعت از افشا و انتشار اسرار نظامی وضع شده است . ...


 

 

 

 





نمایش بر اساس آرشیو ماهانه